- /
سرزمینی که در آن از استخوانهای زنی بی جان، پاستیل میسازند و آقای خوکی وزیر آموزشوپرورش میشود. سکس در محوطه جریمه و زمین فوتبال، مساوی است با پنالتی.
ادامهبر دو سویِ یک سفرهیِ خالی نشستهایم / میگوید: سرت را بالا بگیر، / خالیِ این سُفره تقصیرِ تو نیست
ادامهشکستنِ هنجار در شکلِ ظاهری و ذهنی؛ همان شکستنِ بت هایِ تساویِ طول و عرضِ مصاریع در شکلِ ظاهریِ شعر و عبور از شعرِ ذهنی به شعرِ عینی در لایه هایِ زیرین است به دستِ نامیرایِ نیمایِ مردستانِ دانایی و شعر.
ادامهشعرهای مجموعهی “اینجا تو را دوست دارم” به تمامی از واقعیت جاری جریان زندگی نشات گرفته و منعکسکنندهی ناخودآگاه شاعرند.
ادامهداستان شفیقه، حکایت زندگی زنی است زیبا بهغایت قدرتمند و هنجارشکن که علیرغم مشکلات اساسی و دیوارهای آهنین پیش رویش، هرگز دست از تلاش برنداشته و همواره به هر قیمتی که هست راهی برای خود میسازد.
ادامهدر اغلب فرهنگها، مردم در آشکارسازی زندگی درون و برون خود، بهدرستی احتیاط میکنند و گاه سکوت میورزند. حتی در بیان خواب و رؤیا هم، بیننده خواب، خود را ملزم به نهانکاری میبیند. چراکه میداند خواب، دنیای نهان انسان را ارتباط با بخش بیدار او با تمام پیچیدگیها و ابهاماتش، یکجوری آشکار میکند. و پیوندهای گوناگون حسی، اندیشگی و عاطفی او را در پاره پارگیهای داستان خواب، برملا میسازد.
ادامههویت از یک همپرسگی (دیالوگ) نزدیک و صمیمانه با خویشتن خویش آغاز و سپس با رسیدن به آستانهای اجتماعی از طریق بیان ادراک خویشتن با دیگرانی که آنها نیز در پی بیان خویش در متن اجتماعی هستند، تکامل پیدا میکند
ادامهمجموعه غزل “انار کال تکلم” سروده محسن میرزایی، شامل سیودو غزل، یک غزلـ مثنوی و یک غزلپاره (غزل ـ چهارپاره) است. اشعار این مجموعه، نشان میدهند که نه تنها شاعر از نخستین مجموعه غزل خود (گاهی گذار آب به مرداب میخورد) فراتر رفته، بلکه سعی دارد با فاصله گرفتن از جریانسازیهای شکلی و زبانی، معبری […]
ادامهبرای آزادی و زیستن در جهانی عاری از ظلم، تنها گزینه موجود حقوق بشر و تلاش برای احترام، اجرا و پیشبرد آن است.
ادامه“خطابهی احیا: مردهای خواب مرا میبیند” اولین مجموعه از شعرهای محمد حیاتی است که در دو بخش تنظیم شده است: اشعاری با مضامین اجتماعی، سیاسی و عاشقانه؛ و بخش ترجمه که تعدادی از اشعار شاعران نوگرای جهان در آن دیده میشود.
ادامهمجموعه شعر «مادران بیلبخند» شامل شعرهایی است در زمانهای که به قول نیچه که خدایش نیز هنوز مرده است:
به من میگویید:
«تاب آوردنِ زندگی دشوار است.» / پس گردن فَرازیات در بامداد / و اُفتادگیات در شامگاه از چیست؟ / تاب آوردنِ زندگی دشوار است: اما خود را چنین نازپرورده مَنَمای!…
ادامهجدا از حس نزدیکی و الهام که از شعرهای او میگیرم، همیشه هنگام خواندن شعرهای او به زبان اصلی و نگاه به ترجمههای متفاوت به زبان فارسی دچار نوعی از کلافگی و خشم میشدم، چوندر نظرم روح، شخصیت و زبان بوکوفسکی در ترجمهها نیست و نابود شده بود.
ادامه